»»»»»سایه در خورشید

ساخت وبلاگ
مادر بهشت من همه آغوش گرم توستگوئی سرم هنوز به بالین نرم توستپیوسته در هوای تو چشمم به جستجوستهرلحظه با خیال تو جانم به گفتگوستدر خواب و خیال همه با توام هنوزتنهائیم مباد که تیره است بی‌تو روزدائم حریم قدس تو احساس می‌کنماحساس قدس آن دم انفاس می‌کنمموسیقی بهشت همانا صدای توستگوش دلم به زمزمه لای لای توستمادر به قصه‌های تو می‌خفت غصه‌هامی‌رفت چشم و گوش به دنبال قصه‌هابا شادیت نبود غمی را مجال ایستامّا به گریه تو هم آفاق می‌گریستصد قصه عشق بودی و می‌خواندمت مدامرفتیّ و ماند قصه صد عشق ناتمامای سینه داشته سپر هر بلای مناکنون بکن شفاعت من با خدای منامروز هستیم به امید دعای توستفردا کلید باغ بهشتم رضای توستاین راز آن حدیث که نقل از پیمبر استجنت نهاده زیر قدم‌های مادر است«شهریار» »»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 15:21

«نمی‌تونی گولم بزنی دنیا! برو! برو که سه طلاقه‌ت کردم!»این را مادر خدا بیامرزم همیشه می‌گفت!و بعدش ماجرای شنیدنی سه‌طلاقه‌کردن دنیا توسط امام علی(ع) را...که امیرالمومنین در حالی که شب، پرده‌های خود را افکنده بود و در محراب ایستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مار گزیده به خود می‌پیچید و محزون می‌گریست و می‌گفت:ای دنیا! ای دنیای حرام! از من دور شو! آیا برای من خودنمایی می‌کنی؟ یا شیفته‌ی من شده‌ای تا روزی در دل من جای گیری؟ هرگز مبادا! غیر مرا بفریب که مرا در تو هیچ نیازی نیست! تو را سه‌طلاقه کرده‌ام تا بازگشتی نباشد! دوران زندگانی تو کوتاه! ارزش تو اندک! و آرزوی تو پست است! آه از توشه‌ی اندک! و درازی راه! و دوری منزل! و عظمت روز قیامت...«نهج البلاغه، حکمت ۷۷»..+ و میم مثل مادر »»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 18:27

همه هست آرزويم كه ببينم از تو روییچه زيان تو را كه من هم، برسم به آرزویی؟!به كسی جمال خود را ننموده‏‌ای و بينمهمه‌جا به هر زبانی، بود از تو گفت و گويی!غم و درد و رنج و محنت، همه مستعد قتلمتو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از ميانه، گویی!به ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مويمشده‏‌ام ز ناله، نالی، شده‌‏ام ز مويه، موییهمه خوشدل اين كه مطرب بزند به تار، چنگیمن از آن خوشم كه چنگی بزنم به تار مویی!چه شود كه راه يابد سوی آب، تشنه‌كامی؟چه شود كه كام جويد ز لب تو، كامجویی؟شود اين كه از ترحّم، دمی ای سحاب رحمت!من خشک‌لب هم آخر، ز تو تَر كنم گلویی؟!بشكست اگر دل من، به فدای چشم مستت!سر خُمّ می سلامت، شكند اگر سبويیهمه موسم تفرّج، به چمن روند و صحراتو قدم به چشم من نه، بنشين كنار جویی!نه به باغ ره دهندم، كه گلی به كام بويمنه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بوییز چه شيخ پاكدامن، سوی مسجدم بخواند؟!رخ شيخ و سجده‏‌گاهی، سر ما و خاك كوییبنموده تيره روزم، ستم سياه‌چشمیبنموده مو سپيدم، صنم سپيدرویی!نظری به سوی (رضوانی) دردمند مسكينكه به جز درت اميدش نبود به هيچ سويی«فصیح‌الزمان شیرازی»..+ تنها آرزویم دیدار دوباره‌ و زودهنگام گل روی مادرم هست و...دیگر هیچ!.همه خوشدل اين كه مطرب بزند به تار، چنگیمن از آن خوشم كه چنگی بزنم به تار مويی!همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحراتو قدم به چشم من نه، بنشين كنار جویی... »»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 18:27

چقدر خسته‌ام...

خسته از این روزگار...

از اون آموزگار...

از بنده‌ی شاگرد تنبلش...

از مشق‌های ننوشته‌اش...

از دیکته‌های صفر کله‌گنده‌اش...

از جریمه‌هایش...

از اشتباه...

از کشیدن‌های آه...

از بخشش..‌.

از تکرار...

از تکرار.‌‌..

از تکرار.‌‌..

.

.

.

»»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 18:27