همه هست آرزويم كه ببينم از تو روییچه زيان تو را كه من هم، برسم به آرزویی؟!به كسی جمال خود را ننمودهای و بينمهمهجا به هر زبانی، بود از تو گفت و گويی!غم و درد و رنج و محنت، همه مستعد قتلمتو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از ميانه، گویی!به ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مويمشدهام ز ناله، نالی، شدهام ز مويه، موییهمه خوشدل اين كه مطرب بزند به تار، چنگیمن از آن خوشم كه چنگی بزنم به تار مویی!چه شود كه راه يابد سوی آب، تشنهكامی؟چه شود كه كام جويد ز لب تو، كامجویی؟شود اين كه از ترحّم، دمی ای سحاب رحمت!من خشکلب هم آخر، ز تو تَر كنم گلویی؟!بشكست اگر دل من، به فدای چشم مستت!سر خُمّ می سلامت، شكند اگر سبويیهمه موسم تفرّج، به چمن روند و صحراتو قدم به چشم من نه، بنشين كنار جویی!نه به باغ ره دهندم، كه گلی به كام بويمنه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بوییز چه شيخ پاكدامن، سوی مسجدم بخواند؟!رخ شيخ و سجدهگاهی، سر ما و خاك كوییبنموده تيره روزم، ستم سياهچشمیبنموده مو سپيدم، صنم سپيدرویی!نظری به سوی (رضوانی) دردمند مسكينكه به جز درت اميدش نبود به هيچ سويی«فصیحالزمان شیرازی»..+ تنها
آرزویم دیدار دوباره و زودهنگام گل روی مادرم هست و...دیگر هیچ!.همه خوشدل اين كه مطرب بزند به تار، چنگیمن از آن خوشم كه چنگی بزنم به تار مويی!همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحراتو قدم به چشم من نه، بنشين كنار جویی... »»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 18:27